loading...
از خلیج فارس تا ماه
مجتبی بازدید : 7 چهارشنبه 07 اسفند 1392 نظرات (0)
سلام به همه دوستان ... بخاطر محدودیت کاراکتر رز بلاگ، هر قسمت حدود نصفش تو پست ها نیست، واسه نمایش کامل هر قسمت از لینک های وبلاگ، صفحه ی ما در ویبلی رو ببینید ... بازم معذرت
مجتبی بازدید : 8 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (0)

سلام به همگی
خب دوستان، با قسمت چهارم نداست همراهتون هستیم
امیدوارم از داستان لذت  ببرید ... نظر یادتون نره
 واسه دیدن قسمت چهارم به ادامه مطلب برین

مجتبی بازدید : 10 دوشنبه 05 اسفند 1392 نظرات (0)
سلام به همه ی دوستان .... امیدوارم حالتون خوب باشه... با قسمت سوم داستان اومدم ... بازم میگم نظر یادتون نره ... همچنین میتونید نسخه ی خواناتر رو در ویبلی بخونید و همینطور نسخه ی ویرایش شده رو در نودهشتیا ببینید .... برای خوندن به ادامه مطلب برین
مجتبی بازدید : 8 یکشنبه 04 اسفند 1392 نظرات (0)
سلام به اونایی که همرامون هستن .... ازونجایی که هر کار میکنم متنا مرتب تو وبلاگ نشون داده بشه ولی نمیشه ... غیر از این وبلاگ تو یه وبلاگ دیگه هم میذارم که تو پیوندها موجوده ... هم چنین میتونید نسخه ی ویرایش شده و از زبون اول شخص رو تو سایت نودهشتیا ببینید که اونم تو پیوندها هست .... من داستان رو سوم شخص میگم و آنا ی عزیز زحمت میکشه و به اول شخص تبدیلش میکنه .... نسخه ی اول شخص ویرایش شده هست و آنا هم خودش نویسندس و یکم کم و زیادش میکنه ... در ضمن نظر یادتون نره ... خدا رو شکر شوماها از من نویسنده ترینا .... واسه قسمت دوم به ادامه ی مطلب برین
آنا بازدید : 8 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)
یک اشتباه بزرگ.... باخوندن نامه لیوان آبی که دردستانم بود سرخورد وروی زمین افتادو شکست.اشک هایم روی گونه هایم روان شد وپاهام سست وتمام قوای بدنی ام را از دست دادم!روی زمین زانو زدم,ضجه میزدم واصلا هم توجه ای به خورده شیشه ها نداشتم که باعث روان شدن جویی قرمز کف دستانم شده اند!درد زخم شیشه را حس نمیکردم تنها سوزشی درون قفسه ی سینه ام حس میکردم.قلب داشت آتیش میگرفت وعذاب وجدان داشت خرخره ام رامیجوید.بی توجه به جیغ وداد هم خونه ای هام مانتویم را پوشیدم.تو خیابان باسرو وضعی آشفته به آدرسی که درون نامه بود خیره شدم.هیچی نمیفهمیدم,هیچ صدایی نمیشنیدم جز صدای قشنگش وقتی ازم میخواست که باورش کنم,میخواست عشق واقعی اش را باورکنم وبگذارم که تکیه گاهم باشد ولی من.... صدای التماس گونه اش توی گوشم جیغ میزد.سروصداها توی گوشم میپیچید.نامه را که حالا به رنگ سرخ درآمده بود را درون جیبم گذاشتم وپس از چند قدم زیرپایم خالی شد وروی زمین افتادم وهمه جاسیاه شد.توی عالم بیهوشی تنها چهره ی زیبایش رامیدیدم.چهره ای با چشمان سبز تیره وموهای قهوه ای تیره وپوست سفید بینی متناسب ولبهایی که وقتی میخندید دیوونش میشدی.وصدایی که درعین اینکه پر ابهت بود گرم وخواستنی هم بود!با احساس سوزنی روی دستم چشمانم را باز کردم و به مجسمه ابولهول که بای لبخند نگاهم میکرد نگاه کردم وبدون هیچ حرفی رویم را برگرداندم.بعد از رفتن پرستار پتو را روی سرم کشیدم وزدم زیرگریه!تمام حرفایش را ب یاد اوردم که میگفت:بگذار تکیه گاهت باشم ومن تنها میخندیدم وآن موقع که میگفت دوستت دارم ومن ناباورانه نگاهش میکردم ووقتی میگفت به من اعتماد کن من مسخره اش میکردم!خودم هم دوستش داشتم ولی شک داشتم به عشقش!من به مردها بی اعتمادشده بودم ومیترسیدم اوهم مثل بی اف قبلی ام باشد ولی نبود عشق او خیابانی و زودگذر نبود!بار آخرکه ازم خواست اجازه بدم بیاد خواستگاری ولی من گفتم باید بهم ثابت کنی که دوسم داری.با نامیدی نگاهم کرد وگفت چه کاری مونده که نکرده باشم؟گفتم نمیدونم گفت خودکشی خوبه؟ رگم را میزنم وروی دستم باتیغ اسمت رو مینویسم اگر زنده مانم میام خواستگاری واگر مردم یعنی من لیاقت تورا نداشتم باخنده قبول کردم فکرمیکردم این یک شوخیه ولی نبود!!!!!دوباره نامه را نگاه کردم نوشته بود: سلام عزیزم.من لیاقت تورا نداشتم چون الان به جای دستان گرم من این نامه ی سردو یخی توی دستای کشیده وقشنگته.گلم خودت را سرزنش نکن قسمت نبود ولی هرگز فراموش نکن یکی بود که توی این دنیای خاکی یکی بود که باتمام وجودش وقلب هزاران بارشکسته اش دوستت داشت و فکر نکن حالا که جسمم درون خاک خوابیده دوستت ندارم نه من همیشه دوستت خواهم داشت!دیدارما بهشت قطعه 78 زیر درخت بید مجنون! گاه می اندیشم,خبرمرگ مرا باتو چه کس خواهد گفت؟ آن زمان که توخبرمرگ مرا از کسی میشنوی,روی تو را کاشکی میدیدم شانه بالا زدنت را.بی قید وتکان دادن دستت که مهم نیست زیاد وتکان سر را که عجب!عاقبت مرد؟افسوس کاشکی میدیدم! من به خود میگویم چه کسی باور کرد جنگل جان مرا,آتش عشق تو خاکستر کرد؟؟؟ بعد از خوندن نامه جگرم سوخت ولی پشیمانی سودی نداشت......
مجتبی بازدید : 15 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)
با سلام از امروز به امید خدا تایپ داستان رو شروع میکنیم بازم تکرار میکنم من نویسنده نیستم واسه همین کمبودا رو به بزرگی خودتون ببخشید دیگه. میتونید با نظراتون اشکالامو بگین تا رفعشون کنم اینم قسمت اول داستان: واسه مشاهده به ادامه مطلب برید
مجتبی بازدید : 8 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)
بسم الله الرحمن الرحیم آرزوی پرواز در آسمان و مسافرت هوایی از دیرباز مورد توجه بشر بوده و پس از گذشت چندین سال بالاخره این آرزوی بشر در قرن بیست میلادی عملی شد و امروزه هزاران سفر هوایی روزانه در جهان صورت میگیرد. اما سفر هوایی هم برای انسان کافی نبود و به فکر سفر به فضا و خارج از جو زمین افتاد، ژول ورن در کتاب معروف خود "سفر به ماه" خیلی قبل تر به این فکر افتاده بود و بشر هم برای رسیدن به آن تلاش های زیادی کرد تا این که در نیمه ی اول قرن بیستم اولین موشک ها ی دوربرد ساخته شد و آرزوی بشر برای سفر به فضا دست یافتنی تر. با پرتاب اولین موجود زنده به فضا توسط شوروی سابق عملا عصر سفرهای فضایی و امکان آن فرا رسید ولی هنوز موانعی پیش رو بود که کم کم رفع شدند. بعد از پرتاب موجود زنده به فضا نوبت به انسان رسید که اینبار هم شوروی پیش دستی کرد و یوری گاگارین را بعنوان نخستین انسان راهی فضا کرد و به زمین برگردانید. در این هنگام آمریکا و شوروی با هم در حال رقابت و جنگی نرم بودند و پس از این رقابت فضایی نامیده شد. هر کدام از طرفین سعی میکرد حضور خود را در فضا پررنگتر نشان دهد ولی بخت بیشتر با شوروی ها بود چرا که اولین های فضا در خیلی موارد آنها بودند . آمریکا که خود را شکست خورده میدید به فکر چاره بود و تلاش های زیادی کرد. در سال 1957 آمریکا کاوشگر explorer را به فضا پرتاب کرد و بررسی نتایج تحقیقات این کاوشگر حقایقی جدید آشکار کرد. یکی از این حقایق کمربند تشعشعی ون آلن است که توسط دانشمند آمریکایی جیمز ون آلن از کشفیات کاوشگر آمریکایی بدست آمد. این کمربند حاوی تراکم غلیظ پروتونها و الکترونهای با انرژی بسیار قوی است که در دو منطقه هلالی شکل در فاصله های 3200 و 16000 کیلومتری سطح زمین واقع شده اند، که توسط میدان مغناطیسی زمین، کره زمین را احاطه کرده است. ﺍﯾﻦ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪ ﺫﺭﺍﺕ ﮐﯿﻬﺎﻧﯽ ﻣﻀﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽﺗﺎﺑﻨﺪ ﺟﺬﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ . ﭘﺮﺗﻮﻫﺎﯼ ﺟﺬﺏ ﺷﺪﻩ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﯾﻦ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﻌﻀﺎً ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭﺻﻮﺭﺕ ﻋﺪﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﺣﯿﺎﺕ ﭘﺪﯾﺪﺍﺭ ﻧﻤﯽﺷﺪ . ﻫﺮﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪ ﻭﺍﻥ ﺁﻟﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﺩ ﻭﺳﻂ ﺫﺭﺍﺕ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺍﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﻫﺎ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ : ﺑﯿﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪ ﺗﺤﺘﺎﻧﯽ ﻭﻥ ﺁﻟﻦ ﻣﺪﺍﺭ ﭘﺎﯾﯿﻦ )LEO (، ﺑﯿﻦ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪ ﺗﺤﺘﺎﻧﯽ ﻭ ﻓﻮﻗﺎﻧﯽ ﻣﺪﺍﺭ ﻣﺘﻮﺳﻂ )MEO (ﻭﺑﯿﻦ ﮐﻤﺮ ﺑﻨﺪ ﻓﻮﻗﺎﻧﯽ ﺗﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯼ 35 ﻫﺰﺍﺭ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﯼ ﺯﻣﯿﻦ، ﺯﻣﯿﻦ ﺛﺎﺑﺖ )GEO ( در اوایل دهه شصت میلادی رییس جمهور وقت ایالات متحده ی آمریکا به مردم آمریکا قول داد که فضانوردان این کشور تا اول دهه ی هفتاد میلادی بر کره ی ماه فرود می آیند و رقابت فضایی را به سودخود به پایان میبرند، به همین خاطر هزینه ی هنگفتی برای این پروژه در نظر گرفته شد و از مردم هم مالیات هایی بدین جهت گرفته شد. از همان ابتدا چندین کارشناس ناسا انجام این سفر را به دلیل تشعشعات کیهانی خارج از کمربند ون آلن غیر عملی دانستند ولی دولت در این کار مصمم بود، تا اینکه رییس جمهور وقت آمریکا ترور شد و رییس جمهور بعدی هم به دنبال هدف رییس جمهور قبلی رفت. در همین زمان در آنسوی جهان شوروی موفق شده بود اولین کاوشگرش را در ماه فرود آورد و دوباره به زمین برگرداند. آنها پس از این موفقیت چند فضانورد را به منظور فتح ماه رهسپار آنجا کردند ولی بعد از گذشتن از کمربند ون آلن همه ی فضانوردان از بین رفتند، بنابراین از خیر این سفر گذشتند و سفر به ماه را به بعد از مهار تشعشعات موکول کردند. در آمریکا اوضاع فرق میکرد، دولت مصمم بود و هر کاری انجام میداد تا این کار عملی شود. در سال 1969 ناسا تصاویر زنده ای را نشان داد که حاکی از فرود نخستین انسان یعنی نیل آرمسترانگ بر روی ماه بود و با این کار رقابت فضایی به سود آمریکایی ها به پایان رسید. ناسا طی 8 پرتاب دیگر فضانوردانی را به ماه فرستاد و برگرداند. اما نکته ی قابل توجه این است که ناسا بعد از آن دیگر هیچ موجودی را به ماه نفرستاد، منتقدین زیادی وجود دارند که این سفرها را طبق شواهد زیادی دروغ می نامند و آنرا بزرگترین دروغ قرن بیستم می دانند، یکی از دلایل مهم آنها همان تشعشعات کیهانی خارج از کمربند ون آلن است که بر طبق گفته ی آنها برای فرار ازین تشعشعات حتی امروزه هم چیز موثری وجود ندارد حال آنکه ناسا فقط از یک لباس چند میلیمتری آلومینیوم استفاده کرده، در صورتی که برای رهایی ازین تشعشعات حداقل به پوششی به ضخامت چندین متر آلومینیوم نیاز است. همچنین جرج بوش رییس جمهور پیشین آمریکا اعلام کرد سفر به ماه با امکانات حال حاضر حداقل تا سال 2025 میلادی امکان پذیر نیست. هر چه که هست بعد از گذشت 40 سال از آن ماجراها دیگر کسی چه دروغ چه راست به ماه سفر نکرده است. م.پ
مجتبی بازدید : 13 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

همیشه داستان های علمی و تخیلی مخاطبان مختص به خودشون رو داره و طرفدارانش نسبتا زیادن تو این حیطه نویسندگان ایرانی هم آثار زیادی داشته و دارن که خیلی هاشون هم خیلی زیبا و متفاوت بودن و کم و کاستی هایی همداشته اند ولی در کل خوب بوده اند در مورد فضا و فضانوردی داستان های خارجی زیادی هست ولی نویسندگان داخلی آثار زیادی ندارن، من هم نه نویسنده ام نه یک داستان سرا ولی ایده ای دارم که سعی میکنم اونو داستان کنم پس اگه کم و کاستی داشت ببخشید. و اما داستان؛ مربوط به یه تیم فضانورد ایرانی هست که میخوان به ماه سفر کنن، تو این راه داستان ها و اتفاقایی میوفته که به نظرم میتونه جالب باشه اسم داستان هم هست: " از خلیج فارس تا ماه " امیدوارم خوب از کار در بیاد

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 296